۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه

صلیبی بود که ما باید بر دوش بگیریم

مسیح در جاهای زیادی از انجیل به واژه "صلیب" اشاره کرد. منظور او از این ها آن صلیب چوبی که او بخاطر ما بر دوش کشید نبود. در واقع هر وقت که او به صلیب اشاره کرد، منظورش صلیبی بود که ما باید به عنوان شاگردان او بر دوش بگیریم. در واقع همین صلیب و اینکه ما آن را به دوش بگیریم است که ما را شاگردان واقعی او می سازد.

لوقا 14: 25-27 و 33
" و هنگامی که که جمعی کثیر همراه او می رفتند، روی گردانیده بدیشان گفت: «اگر کسی نزد من آید و پدر ، مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتّی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمی تواند بود. و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواند شاگرد من گردد.... «پس همچنین هر یکی از شما که تمام مایملک خود را ترک نکند، نمی تواند شاگرد من شود."

متی 16: 23-25
" امّا او برگشته، پطرس را گفت: «دور شو از من ای شیطان زیرا که باعث لغزش من می باشی، زیرا نه امور الهی را بلکه امور انسانی را تفکّر می کنی!» آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «اگر کسی خواهد متابعت من کند، باید خود را انکار کرده و صلیب خود را برداشته، از عقب من آید. زیرا هر کس بخواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک سازد؛ امّا هر که جان خود را بخاطر من هلاک کند، آن را دریابد."

متی 10: 33-39
" امّا هر که مرا پیش مردم انکار نماید، من هم در حضور پدر خود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود. گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را. زیرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم. و دشمنان شخص، اهل خانه او خواهند بود. و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد؛ لایق من نباشد و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد. و هر که صلیب خود را برنداشته، از عقب من نیاید، لایق من نباشد. هر که جان خود را دریابد، آن را هلاک سازد و هر که جان خود را بخاطر من هلاک کرد، آن را خواهد در یافت."

۱۳۹۵ فروردین ۱۵, یکشنبه

ایمان و امید و عشق




به نام خالق عشق



عشق زندگی است. عشق هرگز خطا نمی‌رود و زندگی تا زمانی که عشق هست به خطا نمی‌رود.

در بنیان تمامی مخلوقات، عشق همچون عطیه برتر حاضر است.

زیرا هنگامی که هر چیز دیگری به پایان می‌رسد عشق می‌ماند.

اگر به زبان‌های مردم و فرشتگان سخن گویم و عشق نداشته باشم مثل نحاس صدا دهنده و سنج فغان کننده شده‌ام. و اگر نبوت نداشته باشم و جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به حدی که کوهها را نقل کنم و عشق نداشته باشم هیچ هستم. و اگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و عشق نداشته باشم هیچ سود نمی‌برم.

عشق حلیم و مهربان است. عشق حسد نمی‌برد. عشق کبر و غرور ندارد. اطوار نا پسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمی‌شود. خشم نمی‌گیرد و سوء ظن ندارد. از ناراستی خوشوقت نمی‌گردد. ولی با راستی شادی می‌کند. در همه چیز صبر می‌کند و همه را باور می‌نماید. در همه حال امیدوار و هر چیز را متحمل می‌باشد.

عشق هرگز ساقط نمی‌شود و اما اگر نبوت‌ها باشد نیست خواهد شد و اگر زبان ها، انتها خواهد پذیرفت و اگر علم، زایل خواهد گردید. زیرا جزیی علمی داریم و جزیی نبوت می‌نماییم. لکن هنگامی که کامل آید، جزیی نیست خواهد گردید. زمانی که طفل بودم چون طفل حرف می‌زدم و چون طفل فکر می‌کردم و مانند طفل تعقل می‌نمودم. اما چون مرد شدم کارهای طفلانه را ترک کردم. زیرا که الحال در آینه به طور معما می‌بینیم لکن آن وقت روبرو. الان جزیی معرفتی دارم لکن آن وقت خواهم شناخت چنان که نیز شناخته شده ام.

والحال این سه چیز باقیست یعنی ایمان و امید و عشق. اما بزرگ تر از اینها عشق است.


باب سیزدهم از رساله اول پولس رسول به قرنتیان

پولس قدیس معروف به یهودی طرسوس یکی از بزرگترین رسولان، مبلغان و متالهان مسیحی است. نام یهودی‌اش شائول بود و نام رومی اش پولس. در کتاب عهد جدید، چهارده رساله به پولس نسبت داده شده که چهار رساله آن به اذعان علمای مسیحی، توسط خود پولس نوشته شده و از نخستین متون مسیحیت به شمار می‌رود. رساله به قرنتیان، رساله به غلاطی‌ها و رساله به رومیان.

در این میان رساله اول پولس به قرنتیان، به دلیل شکوه و زیبایی نثر و تنوع و اهمیت مضمون آن، ارزشمندترین نوشته او به شمار می‌رود. در این رساله پولس الاهیات، اخلاقیات، احکام، مکتومات و عرفان مسیحی را به تفکیک مورد بحث قرار می‌دهد و بارها و بارها چه در متون مذهبی و چه در متون ادبی به آن ارجاع شده است.

۱۳۹۴ اسفند ۲۸, جمعه

جلال خداوند




و مریم چون به‌جایی که عیسی بودرسید، او را دیده، بر قدمهای او افتاد و بدو گفت: «ای آقا اگر در اینجا می‌بودی، برادر من نمی مرد.» ۳۳ عیسی چون او را گریان دید و یهودیان را هم که با او آمده بودند گریان یافت، در روح خودبشدت مکدر شده، مضطرب گشت. ۳۴ و گفت: «او را کجا گذارده‌اید؟» به او گفتند: «ای آقا بیا وببین.» ۳۵ عیسی بگریست. ۳۶ آنگاه یهودیان گفتند: «بنگرید چقدر او را دوست می‌داشت!» ۳۷ بعضی از ایشان گفتند: «آیا این شخص که چشمان کور را باز کرد، نتوانست امر کند که این مرد نیز نمیرد؟»
۳۸ پس عیسی باز بشدت در خود مکدر شده، نزد قبر‌آمد و آن غاره‌ای بود، سنگی بر سرش گذارده. ۳۹ عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتاخواهر میت بدو گفت: «ای آقا الان متعفن شده، زیرا که چهار روز گذشته است.» ۴۰ عیسی به وی گفت: «آیا به تو نگفتم اگر ایمان بیاوری، جلال خدا را خواهی دید؟» ۴۱ پس سنگ را از جایی که میت گذاشته شده بود برداشتند. عیسی چشمان خود را بالا انداخته، گفت: «ای پدر، تو را شکرمی کنم که سخن مرا شنیدی. ۴۲ و من می‌دانستم که همیشه سخن مرا می‌شنوی؛ و لکن بجهت خاطر این گروه که حاضرند گفتم تا ایمان بیاورندکه تو مرا فرستادی.» ۴۳ چون این را گفت، به آوازبلند ندا کرد: «ای ایلعازر، بیرون بیا.» ۴۴ در حال آن مرده دست و پای به کفن بسته بیرون آمد وروی او به‌دستمالی پیچیده بود. عیسی بدیشان گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.»


 آمین

 

۱۳۹۴ دی ۱۸, جمعه

سالروز تولد دوباره من




من در این روز نجات یافتم و غسل تعمید گرفتم

 و در مسیح زندگی دوباره یافتم 

به امید روزی که قلبهای همه انسان ها پر از نور مسیح شود

 💝 آمین💝

8 januari 2012